پارت نود و چهارم

زمان ارسال : ۱۴۳ روز پیش



فصل45

روز عروسی هنگامه و دکتر شهریار فرا رسید. بچه بغل وارد تالار شدم. هنگامه خیلی زیبا شده بود. با مادر هنگامه روبوسی کردم و خودم را برومند معرفی کردم. با مهربانی گفت:

ـ خوش اومدی عزیزم!

نیلوفر را بوسید و گفت: ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید